منزل به منزل
قافله می رفت
و ما با قافله می رفتیم
منزل به منزل
صحرا به صحرا
هر صفحه ی صحرا که ورق می خورد
آتش هر منزل که خاموش می شد
هر خورشید که می سوخت
تا آخرین منزل
هنوز قافله می رفت
و آنها می رفتند...
اما چاووش خوان که از نفس افتاد
دیگر من
دور از قافله می رفتم